یوسف ترین پیغمبرت در چاه مانده است
آری اگر تا کعبه خیلی راه مانده است
از دست من تا دست تو یک آه مانده است
خواندم مفاتیح الجنان را در دل شب
اما دلم در حسرت مفتاح مانده است
بعد از گذشت سال های سال یا رب
یوسف ترین پیغمبرت در چاه مانده است
ای ماه کنعانی من!خالی خالی ست
دستی که از دامان تو کوتاه مانده است
ای کاش که من نیز همراه تو باشم
هر کس که همراهت نشد گمراه مانده است
تنها نه من با چشم های پر ستاره
در آرزوی رویت تو ماه مانده است
می خواستم از تو بگویم آیه آیه
اما قلم در باء بسم الله مانده است
حسین علاءالدین