جمعیت زیادی در خیابان های مکه در حال تردد بود . همراه جمعی از دوستانم به هتل برمی گشتیم . در بین راه فردی جلویم را گرفت و پرسید : (( شما ایرانی هستید؟))
گفتم: بله . گفت : ((بسیجی ای؟)) نگاهی به چفیه دور گردنم انداختم و پاسخ دادم : امرتان را بفرمایید.
مرد لبخندی زد و دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: من از مسلمانان آلمان هستم ، .قتی عازم عربستان می شدم ، چند نفر از دوستانم برای بدرقه آمده بودند . به آنان گفتم : از من چه سوغاتی می خواهید؟
گفتند : وقتی به عربستان رفتی ، برو پیش زوار ایرانی ، در میان آنها عده ای بسیجی هستند ، آن ها را پیدا کن . خاطرات جبهه آن ها بهترین سوغاتی برای ماست.
هنگام خداحافظی نیز نشانی قرار گاه راهیان نور خوزستان را به او دادم.
یک سال بعد آن مرد به همراه پنجاه نفر از مسلمانان آلمان به خوزستان سفر کرد و خاک شلمچه را به عنوان تبرک برای دوستان خود به آلمان برد.