عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت
نویسندگان

۹۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۹ ق.ظ

لعنت به آنکه پایه گذار سقیفه شد

لعنت به آنکه پایه گذار سقیفه شد
لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد
لعنت به آنکه بر تن اسلام خرقه کرد
این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد
تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست

هر کس محب فاطمه شد قوم و خویش ماست

قران و اهل بیت نبی اصل سنت است

هر کس جدا ز این دو شود اهل بدعت است

ما هم کلام منکر حیدر نمی شویم

با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم

ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد

روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد

از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم

ما مثل کوه پشت علی(امیرالمومنین) ایستاده ایم

شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود

وقتی که حرف کوچه ودیوار می شود....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۰۵:۲۹
پاسدار 313
يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۸ ق.ظ

روایت مرد ثروتمند و غرورش

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مجلس خود نشسته بود، یارانش او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. مسلمان فقیر و ژنده پوشى از در رسید. به اطراف متوجه شد، در نقطه اى جایى خالى یافت ، رفت و آنجا نشست . از قضا پهلوى مرد ثروتمندى قرار گرفت . مرد ثروتمند جامه هاى خود را جمع کرد و خودش را به کنارى کشید، رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدى که چیزى از فقر او به تو بچسبد؟!
نه یا رسول اللّه !
«ترسیدى که چیزى از ثروت تو به او سرایت کند؟»
نه یا رسول اللّه !
«ترسیدى که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟»
نه یا رسول اللّه !
«پس چرا پهلو تهى کردى و خودت را به کنارى کشیدى ؟»
اعتراف مى کنم که خطا کردم . اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمى از دارایى خودم را به این برادر مسلمان خود ببخشم.
مرد ژنده پوش : ولى من حاضر نیستم بپذیرم.
جمعیت : چرا؟!
چون مى ترسم روزى مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتارى بکنم که امروز این شخص با من کرد... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۰۵:۲۸
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ب.ظ

آیا ما اینگونه هستیم؟

  آیا ما اینگونه هستیم؟

مولاعلی) : نشانه های مومن چهار چیز است :
1- خوراکش مانند خوراک بیماران است.
2- خوابش مانند خواب غرق شدگان است.
3- گریه اش مانند گریه زن فرزند مرده است.
4- و نشستنش مانند نشستن کسی است که میخواهد از جا بپرد.

(جامع الاخبار-صفحه84)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۲
پاسدار 313

ترازوی سنجش اعمال و رفتار و گفتار رو پیدا کردم..

پیامبر رحمت ( اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم ) :

هیچ سخنی پذیرفته نمیشودمگراینکه باعمل همراه باشد؛
وعمل وسخنی قبول نمیشود مگر با نیت (خالص )؛
وسخن و عمل و نیتی مقبول نیست مگر منطبق با سنت

(خدا و رسول ( اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم )) باشد.

(مستدرک جلد 1 صفحه89)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۰
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ب.ظ

پر می کشد مرغ دل من در هوایت

پر می کشد مرغ دل من در هوایت

پیچیده در پس کوچه های دل صدایت
حتی نشد باران حریف رد پایت
گرچه صنوبر پیش پایت ایستاده
هر بید مجنون قامتش خم شد برایت
بلبل غزل خوان شکرخند لب تو
چشمان آهو اسیر چشم هایت
هر کوی وبرزن عطر گیسوی تو دارد
ای وسعت آغوش تو تا بی نهایت
هر صبح آدینه به شوق صبح وصلت
پر می کشد مرغ دل من در هوایت
حسین علاءالدین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۶
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ

آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟

 

 آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟
این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند
بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند
آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟
دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

آنانکه یاد اویند دائم به جستجویند
حتّی خزان ز هجران در موسم بهارند
قومی کنار یارند امّا زیار دورند
قومی زیار دورند امّا کنار یارند
آنانکه بی تو سوزند سوزند عالمی را
ای وای اگر بدین سوز آهی ز دل بر آرند
ای خانۀ غمت دل ای فرش مقدمت گل
بر چشمها بنه پا انگار کن که خارند
اشجار سبز با تو کمتر ز نخل خشکند
گل های سرخ بیتو چون شعله های نارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۴
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ب.ظ

مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی !

مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی !


اسیر مانده ایم در بهانه های پاپتی
و میله های آهنین و عشق های ساعتی
حوالی نگاهمان دوباره صف کشیده است
صدای تیک تاک غم , شماره های صنعتی !

امان از اشتباه های نا تماممان , همان
تفاخر همیشگی به هیچ های قیمتی !
میان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق
نمانده در تسلط همان هبوط لعنتی ؟!
کسی نیامد از تبار انتظارمان ببین
که مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۲
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ب.ظ

هفت دریا از سرابت سوختم

هفت دریا از سرابت سوختم


چون غروب از اضطرابت سوختم
هفت دریا از سرابت سوختم
تا بباری تشنگی‌ها از دو چشم
از شهاب پر شتابت سوختم

ماه را در آسمانم حلقه کن
از غروب آفتابت سوختم
من پی تصویر انسانی جدید
غرق در دریای خوابت سوختم
آه ای آرامش صبح و نسیم
از غروب آفتابت سوختم
در پی تکثیر آه و ناله‌ها
مثل شعری در کتابت سوختم
آنقدر چشمان تو گل می‌نمود
تا که در تصویر نابت سوختم
سوختم من چون ستاره‌های تو
سوختم من! در حجابت سوختم!
حجت الله بخشوده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۰
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ب.ظ

یوسف ترین پیغمبرت در چاه مانده است

یوسف ترین پیغمبرت در چاه مانده است

آری اگر تا کعبه خیلی راه مانده است
از دست من تا دست تو یک آه مانده است
خواندم مفاتیح الجنان را در دل شب
اما دلم در حسرت مفتاح مانده است

بعد از گذشت سال های سال یا رب
یوسف ترین پیغمبرت در چاه مانده است
ای ماه کنعانی من!خالی خالی ست
دستی که از دامان تو کوتاه مانده است
ای کاش که من نیز همراه تو باشم
هر کس که همراهت نشد گمراه مانده است
تنها نه من با چشم های پر ستاره
در آرزوی رویت تو ماه مانده است
می خواستم از تو بگویم آیه آیه
اما قلم در باء بسم الله مانده است
حسین علاءالدین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۷
پاسدار 313
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۷ ب.ظ

از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم

  از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم

  از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم

بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
تا که وصفی ز کمان و خم ابروی تو رفت...

در پی دیدن رویت همگی تیر شدیم
از کمان خانه ی زلفت همه بالا رفتیم
در سراشیبی ابروت سرازیر شدیم

گو گدایان در این خانه بیایند که ما
از گدایی به در تو همگی میر شدیم
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ی تو در غل و زنجیر شدیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۷
پاسدار 313