عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت
نویسندگان

۳۹ مطلب با موضوع «فایلهای صوتی و تصویری» ثبت شده است

خدایا ! گاهی اوقات سختی که بر من وارد می شد با تو دعوا می کردم ... عتبتک بجهلی ...یعنی تو رو عتاب می کردم خدا...

خدایا اخلاقم خیلی بد بوده باهات .......

اما خوب که نگاه میکنم می بینم از مادر به من مهربان تر بودی......

خوب که نگاه می کنم میبینم اصلا نذاشتی دنیا منو بزنه......



دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 1 ثانیه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۰:۱۵
شاهد

داستان تشرف اسماعیل هرقلی محضر ولی عصر (عجل الله )  +  فایل صوتی با صدای مرحوم کافی

دریافت فایل صوتی داستان تشرف اسماعیل هرقلی

در حله ، شخصی به نام اسماعیل بن حسن هرقلی بود [ هرقل]  نام روستایی است .

 پسر او شمس الدین فرمود: پدرم نقل کرد: در زمـان جوانی در ران چپم دملی که آن را توثه می گویند، به اندازه دست یک انسان ،ظاهر شد.
در هـر فـصـل بـهـار می ترکید و از آن خون و چرک خارج می شد.
این ناراحتی مرا از هر کاری باز می داشت .
به حله آمدم و به خدمت رضی الدین علی ، سید بن طاووس رسیده و از این ناراحتی شکایت نمودم .
سـیـد جـراحـان حـله را حاضر نمود.
ایشان مرا معاینه کردند و همگی گفتند: این دمل روی رگ حـساسی است و علاج آن جز بریدن نیست .
اگر این را ببریم شاید رگ بریده شود و در این صورت اسماعیل زنده نخواهد ماند، لذا به جهت وجود این خطر عظیم دست به چنین کاری نمی زنیم .
سـیـد بـن طـاووس فرمود: من به بغداد می روم ، در حله باش تا تو را همراه خود ببرم و به اطباء و جراحان بغداد نشان دهم ، شاید ایشان علاجی بنمایند.
بـا هـم بـه بغداد رفتیم .
سید اطباء را خواست و آنها همان تشخیص را دادند و از معالجه من ناامید شدند.
آنـگـاه ، سـیـد بـن طـاووس به من فرمود: در شریعت اسلام ، امثال تو می توانند با این لباسها نماز بخوانند، ولی سعی کن خودت را از خون پاک کنی .
بعد از آن عرض کردم : حال که تا بغداد آمده ام ، بهتر است به زیارت عسکریین (ع ) درسامرا مشرف شوم و از آن جا به حله برگردم .
وقـتـی سید بن طاووس این سخن را شنید، پسندید.
من هم لباسها و پولی که همراه داشتم ، به او سپردم و روانه شدم .
چون به سامرا رسیدم ، داخل حرم عسکریین (ع ) شده ، زیارت کردم و بعد به سرداب مقدس مشرف گـردیـدم .
به خداوند عالم استغاثه نمودم و حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شفیع خود قرار دادم .
مقداری از شب را در آن جا به سر بردم و تا روزپنج شنبه در سامرا ماندم .
آن روز به دجله رفته ، غسل کردم و لباس پاکیزه ای برای زیارت پوشیدم و آفتابه ای که همراهم بود، پر از آب کرده برگشتم ، تا به در حصارشهر سامرا رسیدم .
نـاگـاه ، چـهـار نفر سواره مشاهده کردم که از حصار بیرون آمدند.
گمان من آن بود که ایشان از شرفاء و بزرگان اعرابند که صاحبان گوسفند هستند و گله ایشان در آن حوالی می باشد.
وقـتـی بـه نـزدیک آنها رسیدم ، دیدم دو نفر از ایشان جوان و یکی پیرمرد است که نقاب انداخته و دیگری بسیار با هیبت و فرجیه به تن داشت (لباس مخصوصی است که درآن زمان ها روی لباسها می پوشیدند) و در آن شمشیری حمایل کرده بود.
آن سوارهانیز شمشیر به همراه داشتند.
پیرمرد نقاب دار، نیزه ای در دست داشت و در سمت راست راه ایستاده بود و آن دوجوان در سمت چپ ایستاده بودند.
صاحب فرجیه ، وسط راه ایستاد.
سوارها سلام کردند و من جواب سلام ایشان رادادم .
آنگاه صاحب فرجیه به من فرمود: فردا به نزد اهل و عیال خود خواهی رفت ؟ عرض کردم : بلی .
فرمود: پیش بیا تا آن چیزی که تو را به درد و الم وا می دارد، ببینم .
من از این که به بدنم دست بزند کراهت داشتم ، زیرا تازه از آب بیرون آمده بودم وپیراهنم هنوز تر بود.
با این احوال اطاعت کرده ، نزد او رفتم .
چـون بـه نزد او رسیدم ، آن سوار (صاحب فرجیه ) خم شد و دوش مرا گرفت و دست خود را روی زخم گذاشت و فشار داد، به طوری که به درد آمد و بعد روی اسب نشست .
آن پیرمرد گفت : رستگار شدی ای اسماعیل .
گفتم : ما و شما ان شاءاللّه همه رستگاریم .
و از این که پیرمرد اسم مرا می داند تعجب کردم ! بعد از آن پیرمرد گفت : این بزرگوار امام عصر تو است .
مـن پـیـش او رفـتـم و پـاهای مبارکش را بوسیدم .
حضرت اسب خود را راند و من نیز دررکابش می رفتم .
فرمود: برگرد.
عرض کردم : هرگز از حضورتان جدا نمی شوم .
فرمود: مصلحت در آن است که برگردی .
باز عرض کردم : از شما جدا نمی شوم .
در این جا آن پیرمرد گفت : ای اسماعیل آیا شرم نداری که امام زمانت دو مرتبه فرمودبرگرد و تو فرمان او را مخالفت می کنی ؟ پـس از ایـن سخن ایستادم و آن حضرت چند گامی دور شدند و به من التفاتی کردند وفرمودند: زمانی که به بغداد رسیدی ، ابوجعفر خلیفه ، که اسم او مستنصر است ، تو رامی طلبد.
وقتی که نزد او حـاضر شدی و به تو چیزی داد، قبول نکن و به پسر ما که علی بن طاووس است ، بگو نامه ای در خصوص تو به علی بن عوض بنویسد.
من هم به اومی سپارم که هر چه می خواهی به تو بدهد.
بـعد هم با اصحاب خود تشریف بردند تا از نظرم غایب شدند.
من در آن حال ازجدایی ایشان تاسف خوردم و ساعتی متحیر ماندم و بر زمین نشستم .
بعد از آن به حرم عسکریین (ع ) مراجعت نمودم .
خدام اطراف من جمع شدند و مرا دگرگون دیدند.
گفتند: چه اتفاقی افتاده است ؟ آیا کسی با تو جنگ و نزاعی کرده است ؟ گفتم : نه ، آیا آن سوارهایی که بر حصار بودند شناختید؟ گفتند: آنها شرفاء و صاحبان گوسفندانند.
گفتم : نه ، بلکه یکی از آنها امام عصر (ع ) بود.
گفتند: آن پیرمرد یا کسی که فرجیه به تن داشت امام عصر (ع ) بود؟ گفتم : آن که فرجیه به تن داشت .
گفتند: جراحت خود را به او نشان داده ای ؟ گـفـتـم : آن بزرگوار به دست مبارکش آن را گرفت و فشار داد، به طوری که به درد آمد وپای خـود را بـیـرون آوردم کـه آن محل را به ایشان نشان دهم ، دیدم از دمل و جراحت اثری نیست .
از کثرت تعجب و حیرت ، شک کردم که دمل در کدام پای من بود.
پای دیگرم را نیز بیرون آوردم ، باز هم اثری نبود.
چـون مـردم ایـن مـطلب را مشاهده کردند، به من هجوم آوردند و لباسم را قطعه قطعه کردند و جـهـت تبرک بردند و به طوری ازدحام کردند که نزدیک بود پایمال شوم .
درآن حال خدام مرا به خزانه بردند.
نـاظـر حـرم مـطهر عسکریین (ع ) داخل خزانه شد و مرا دید.
سؤال کرد: چند وقت است از بغداد خارج شده ای ؟ گفتم : یک هفته .
او رفت و من آن شب را در سامرا به سر بردم .
بعد از ادای نماز صبح وداع نموده و بیرون آمدم و اهل آن جا مرا مشایعت کردند.
بـراه افـتـادم و شـب را بـیـن راه در منزلی خوابیدم .
صبح عازم بغداد شدم ، وقتی که به پل قدیم رسیدم ، دیدم مردم جمع شده و هر که می گذرد، از نام و نسب او سؤال می نمایند.
وقتی رسیدم از مـن نـیـز سؤال کردند.
تا نام و نسب خود را گفتم ، ناگاه بر من هجوم آوردند و لباسهای مرا پاره پاره نمودند و خیلی خسته ام کردند.
پاسبان محل در این باره نامه ای به بغداد نوشت .
مـرااز آن جا حرکت داده به بغداد بردند.
مردم آن جا نیز به سرم هجوم آورده ، لباسهای مرا بردند و نزدیک بود که از کثرت ازدحام هلاک شوم .
وزیر خلیفه که اهل قم و از شیعیان بود، سید بن طاووس را طلبید تا این حکایت را ازاو بپرسد.
وقـتی ابن طاووس در بین راه مرا دید، همراهیان او مردم را از اطراف من متفرق کردند.
ایشان به من فرمود: آیا این حکایت مربوط به تو است ؟ گفتم : آری .
از مرکبش فرود آمد و ران مرا برهنه نمود و اثری از آن جراحت ندید و در این هنگام از حال رفت و بیهوش شد.
وقـتـی بـهـوش آمـد، دسـت مـرا گـرفت و گریه کنان نزد وزیر برد و گفت : این شخص برادرو عزیزترین مردم نزد من است .
وزیـر از قـصـه ام پرسید.
من هم حکایت را نقل کردم .
سپس او اطبایی که جراحت مرادیده بودند، احضار نمود و گفت : جراحت این مرد را معالجه و مداوا نمایید.
گفتند: جز بریدن معالجه دیگری ندارد و اگر بریده شود می میرد.
وزیر گفت : اگر بریده شود و نمیرد، چه مدت لازم است که گوشت در جایش بروید؟ گفتند: دو ماه طول خواهد کشید، اما جای بریدگی گود می ماند و مو نمی روید.
وزیر گفت : جراحت او را کی دیده اید؟ گفتند: ده روز قبل .
وزیر پای مرا به اطباء نشان داد.
آنها دیدند که مانند پای دیگرم ، صحیح و سالم است وهیچ اثری از جراحت در آن نیست .
یکی از آنها فریاد زد: این کار، کار عیسی بن مریم (ع ) است .
وزیر گفت : وقتی که کار شما نباشد، ما خود می دانیم کار کیست .
بعد از آن ، وزیر مرا به نزد خلیفه ، که مستنصر بود، برد.
خلیفه کیفیت را پرسید.
مـن هـم قـضـیـه را نقل کردم .
بعد دستور داد تا هزار دینار برای من بیاورند و گفت : این مبلغ را هزینه سفر خویش قرار ده .
گفتم : جرات ندارم که ذره ای از آن را بردارم .
گفت : از که می ترسی ؟ گـفـتـم : از کسی که این معامله را با من نمود و مرا شفا داد، زیرا به من فرمود: از ابوجعفرچیزی قبول نکن .
خلیفه از این گفته ام ، گریست و ناراحت شد و من هم از او چیزی قبول نکرده ،خارج شدم .
نظیر قضیه اسماعیل هرقلی ، توسلی است که به حضرت علی بن موسی الرضا(ع )شده است ، لذا ما این توسل را هم ذکر می کنیم .
آقا میرزا احمد علی هندی فرمود: مـدتـی بـالای زانوی من دملی ایجاد شده بود که مرا بسیار اذیت می کرد.
هر چه به اطباءمراجعه نمودم فایده ای نداشت .
بالاخره آنها اقرار کردند که آن دمل علاج ناپذیراست .
پـدرم بـا آن که از اطباء هند فهمیده تر بود، جمعی از آنان را از اطراف و اکناف هنداحضار کرد.
هر کدام از آنها که دمل را دید، به عجز از درمان آن اعتراف نمود، تا آن که طبیبی فرنگی آورد.
او دمل را دید و میله ای در آن فرو برد و بیرون آورد و گفت : این دمل را غیر از عیسی بن مریم (ع ) کسی نـمـی تواند علاج کند و زخم آن به فلان پرده سرایت می کند، وقتی که به آن جا رسید، تو را هلاک خواهد کرد و امروز یا فردا است که به آن پرده برسد.
چون این مطلب را از طبیب شنیدم ، بسیار مضطرب شدم و تا شب به این حال بودم .
شـب کـه خـوابـیـدم ، در عالم رؤیا دیدم ، حضرت علی بن موسی الرضا (ع ) از روبروی من تشریف مـی آورنـد، در حـالـی کـه نور از صورت مبارکشان به آسمان بالا می رود.
حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: ای احمد علی به طرف من بیا.
عرض کردم : مولای من می دانید که مریضم و قادر بر آمدن نیستم .
آن بزرگوار اعتنایی به من ننمودند و دوباره فرمودند: به سوی من بیا.
من امتثال امر آن حضرت را نموده و خود را به حضور مبارکش رساندم .
آن بزرگوار دست مبارکشان را به زانوی من که دمل داشت ، مالیدند.
عرضه داشتم : مولای من ، بسیار مشتاق زیارت قبر شما می باشم .
حضرت فرمودند: ان شاءاللّه .
از خـواب بـیـدار شـدم ، چـون بـه زانوی خود نگاه کردم ، اثری از آن زخم و دمل ندیدم .
جرات هم نـداشـتـم کـه ایـن جریان را برای افرادی که حال مرا می دانستند اظهار نمایم ،زیرا که آنها قبول نمی کردند.
تا آن که قضیه شفا یافتن من ، منتشر شد و به سلطان هند رسید.
سلطان مرا احضارنموده و بعد از مطلع شدن از کیفیت خواب ، مرا اکرام و احترام نمود و یک مقرری برایم تعیین کرد که هر ساله به من می رسید.
ناقل قضیه می گوید: آن مقرری در زمان مجاورتش در کربلای معلی هم به اومی رسید
کمال الدین ج 2، ص 57، س 36.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۹
پاسدار 313
شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۲۲ ب.ظ

کلیپ روضه خوانی حاج قاسم سلیمانی

کلیپ روضه خوانی حاج قاسم سلیمانی

 
 

 

دریافت کلیپ روضه خوانی
حجم: 3.92 مگابایت
 

 

 

 

 

 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۲۲
پاسدار 313

                            دانلود کلیپ واکنش آیت اله حسن زاده به زنی که صلوات فرستاد 

 

دریافت کلیپ واکنش آیت اله حسن زاده به زنی که صلوات فرستاد 

 
 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۰
پاسدار 313

کلیپ غبارروبی ضریح مطهر حضرت امام رضا علیه السلام  با حضور امام خامنه ای 


دریافت کلیپ غبارروبی حرم
حجم: 3.68 مگابایت

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۵۷
پاسدار 313


 
دوستان ما آفریده شدیم برای خود خود خدا! برای لذت بردن از خدا!برای مقرب شدن به خدا.......
ما آفریده شدیم برای خود او
وتنهای تنها یک راه برای اتصال به خدا وجود دارد و آن هم پا روی خودت بگذاری. و این یعنی با دوست داشتنی هایت مبارزه کنی به خاطر خدا....
برو بگرد از زیر سنگ هم که شده برنامه ای به دست آور و با هوای نفست مبارزه کن.10 تا دستور نفس رو مخالفت کردی باز بگرد 20 تای دیگر پیدا میکنی، پا روی هیولای نفس بگذار...
 
دریافت
حجم: 708 کیلوبایت
توضیحات: کلیپ صوتی مبارزه دایمی _ حاج آقا پناهیان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۵۶
شاهد
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ

دانلود فایل صوتی عنایت حضرت زهرا (س) به جوان گنهکار

عنایت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) به جوان گنهکار
اگر فکر می کنید که زندگیتون پر از گناه هستش. و هزار بر توبه کردید و شکستید . این فایل صوتی رو گوش کنید خالی از لطف نیست .




دریافت فایل صورت جوان 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۹
پاسدار 313
جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ

متفاوت باش!

یک انگیزه وجود داره که میتونه همه انگیزه ها رو درست کنه . اون انگیزه چیه ؟ انگیزه مثل بقیه نبودن  تو هم که برای مدرک درس میخونی مثل بقیه ای

یک آدم معمولی بود مثل بقیه. تا جایی که جا داشت می خورد مثل بقیه ، خسته می شد می افتاد می خوابید مثل بقیه ، تا جایی که جا داشت بخوابه ، می خوابید مثل بقیه.بلند می شد حال هیچی رو نداشت مثل بقیه. کم کم 10، 11 صبح به هوش می اومد مثل بقیه!

به شهواتش وابسته بود مثل بقیه ، ذلیل تشویق ها و تمسخرهای دیگران بود مثل بقیه ! حسود بود مثل بقیه! خیلی سخن ننگینیه!

الکی که نمیشه متفاوت بود ، مبنا باید داشت ، مبنا بهت میگم تا 10 نسل ات آتش بگیره ، این جمله حضرت امام رو ببینید :


انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است ......


یادم هست سال 62 بچه ها چه ضجه ای میزدند با این حرفا ! میگفتن : یاابن الحسن ما اگر مردیم شما نیومدی بالای سر ما بگی کمرم شکست ، زندگی ما چه فایده ای داره! چه ارزشی داره این زندگی

آقا امام زمان برای سلامتی بعضی ها دعا می کنن : خدایا فلانی رو حفظ کن برای من......


کلیپ صوتی حاج آقا پناهیان در مورد متفاوت بودن 

دریافت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۲۰
شاهد
سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۱ ق.ظ

دانلود دعای سحر

دعای سحر


    موسوی قهار

  محمد اصفهانی                        

  عباس صالحی (قسمت اول)  ،     عباس صالحی (قسمت دوم)

    دعای سحر                                                                               

  استاد فرهمند                         

            

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۰۵:۴۱
پاسدار 313
يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۷ ق.ظ

ادعیه هر روز و شب ماه مبارک رمضان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۰۵:۳۷
پاسدار 313