عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

عهد شهادت
نویسندگان
جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۱۴ ب.ظ

نگاهی به زندگی آیت الله کشمیری

نگاهی به زندگی آیت الله کشمیری


 

در تاریخ 1343 هجری قمری در یک خانواده کاملا سیـــادت و  رو حانی در نجف اشرف چشم به جهان گشود . از طرف جـد بزرگوارش اسوه علم و عرفان آیت الله سید حسن کشمیری  و از طرف مادر به فقیه متبحر آیت الله سیدمحمد کاظم یـزدی .صاحب کتاب عروه الوثقی منتسب بود .سلسله سیادت استاد با 26 واسطه به امام رضا(ع) میرسد حضرت استاد می فرموند : ( ما از سادات رضـــوی هستیم و ریشه سیادت ما به حضرت موسی مبرقع فرزند بلا فصل امام. جواد(ع) می رســد که در قم مدفون است  ما اصلا قمی هستیم لکن اجــداد پـیشین ما به هند رفتند جد چهاردهم که بسیار ممتاز و فرزانه بـود به نام آقا سیدحسین رضوی قمی کشمیری که الان قبرش درکشمیرهنـد است و برای او نــذر میکنند و قبـرش را زیـارت میکنند و دارای کرامات بسیاری بوده که مناظره ایشان بایک ناصبـی مخالف ازجمله(. ...قضایای جالب است(.

نقل ازکتاب آفتاب خوبان،تألیف استادسید علی اکبر صداقت


والدین

والد ایشان ، حجة الاسلام سید محمد علی کشمیری بود که در کربلا به دنیا آمد و پس از مراحل تحصیل، داماد آیت الله سید محمد کاظم یزدی شد و به زهد و تعبد و روحانیت، معروف و مشهور بودند.
استاد می فرمودند:
پدرم فاضل بود اما در حد اجتهاد نبود.
به من علاقه وافری داشت، لکن به خاطر زهد زیاد و جو تند و سخت حوزه علمیه نجف آن روز نسبت به عرفا و علمای اخلاق ( که نسبت صوفی گری به آنها می دادند ) به من که دوستدار این علما بودم و دنبال آنها می رفتم، سختگیری می کرد و مرا از رفتن نزد مرحوم قاضی ( که منسوب به تصوف می دانستند ) منع می کردند .
گاهی از کفشدار حرم امیرالمؤمنین علیه السلام سئوال می کرد:
عبدالکریم به حرم آمده است؟
اگر می گفت: او را ندیدم، آن روز با من حرف نمی زد.
وقتی که سوار ماشین می شدم تا از نجف به کربلا برای زیارت بروم، تا درون ماشین همراهم می آمد و سفارش بسیار می کرد و می گفت:
اگر به بغداد بروی (آنروز بغداد از همه شهرهای عراق بدتر بود) تو را عاق می کنم.
وقتی از پدرم اجازه زیارت کاظمین که کنار بغداد بود می خواستم نمی گذاشت و می گفت:
دو امام در آنجا مدفون هستند ، اگر پایت به بغداد بیفتد به ریش سفید امیرالمؤمنین عاقت می کنم.
به ناچار، روزی به حرم جدم امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم و از فشارهای پدرم شکایت کردم. پدرم حضرت علی علیه السلام را در خواب دید که امام با اشاره دست، و کلام شیوا فرمودند:
« من از شکم تا سر عبدالکریمم»
بعد از آن پدرم خیلی به من کاری نداشت.
پدرم دعای کمیل و احتجاب و یستشیر را خود می خواند، و مرا به خواندن آن سفارش می کرد و می گفت:
پدر من آقا سید حسن مرا وصیت به خواندن دعای یستشیر کرده است.
پدرم با مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی دوست و رفیق بود به همین خاطر نام مرا عبدالکریم گذاشت و علاقه ایشان به لباس مقدس روحانیت موجب شد که هنوز مو بر صورتم روییده نشده بود که مرا به لباس روحانیت ملبس کرد.
وقتی مریضی به پدرم مراجعه می کرد، مقداری تربت امام حسین علیه السلام که قریب به سیصد سال قدمت داشت و قدری بوریا ( حصیر) همراه آن بود، چوب بوریا را در لیوان آب می زد و به مراجعین می داد و شفا پیدا می کردند.
آنقدر استفاده کرد که آن چوب بوریا ( یا حصیر) سیاه شده بود.
استاد می فرمودند:
شبی در خواب دیدم تسبیح به دست من است و پاره شد. تعبیر آن را پرسیدم، گفتند:
بزرگ قوم شما از دنیا می رود و بین اقوام فاصله می افتد، همینطور هم شد، پدرم در سن 56 سالگی در نجف اشرف از دنیا رفت و میان اقوام فاصله افتاد.
[ از جمله کرامات جد ایشان که مشهور و بعضی در کتب مقاتل نقل کرده اند این است که عده ای از ترکهای ایران به کربلا مشرف شدند و از ایشان درباره قبر ششماهه امام حسین علیه السلام حضرت علی اصغر سؤال کردند، فرمودند:
یک شب مهلت بدهید تا جوابتان را بدهم.
با توسل به ساحت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام، در عالم خواب ( یا مکاشفه) امام علیه السلام می فرمایند:
« علی اصغر روی سینه ام ( یا در کنارم) قرار دارد»
و روز بعد جواب آنها را می دهد. ]

مادر و جد مادری

مادر استاد زنی پاکدامن ، مؤمنه و فرزند آیت الله سید محمد کاظم یزدی بود ( که ایشان از نظر شهرت مرجعیت و فقاهت در نزد علما زبانزد بود )
ایشان در سال 1337 در نجف اشرف جهان را بدرود گفت.

شجره سیادت

استاد می فرمودند:
ریشه سیادت ما به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد علیه السلام می رسد که در قم مدفون است.
ما اصلا" قمی هستیم لکن اجداد پیشین ما به هند رفتند که یکی از آنان بسیار ممتاز و فرزانه بود به نام آقا سید حسین قمی کشمیری، که الان قبرش در کشمیر هند است و برای او نذر می کنند و قبرش را زیارت می کنند، او دارای کرامات بسیاری بود که مناظره ایشان با یک ناصبی مخالف از جمله قضایای جالب است.
( یکی از اهل باطل نزد آقا سید حسین کشمیری که مشغول وضو گرفتن بود می آید و می گوید:
دلیل حقانیت مذهب ما و باطل بودن مذهب شما یکی این است که من می توانم از زمین چند متر به طرف آسمان پرواز کنم و شما نمی توانید.
ایشان می فرماید: شما این کار را انجام دهید.
وقتی چند متر به طرف آسمان بالا می رود آقا سید حسین کفش پای خود به طرف او پرتاب می کند و کفش آنقدر بر سر این ناصبی می خورد که او را به زمین می اندازد، خجالت زده می شود و می رود. )

تحصیلات و اساتید

استاد از اوائل طفولیت به دستور والد به علوم دینی روی آوردند، چون حافظه و استعداد قوی داشتند ترقی ایشان سریع بود تا جائی که روزی میشد که یازده درس ( از فقه و اصول و فلسفه و ادبیات و ...) تدریس می کردند.
درباره اساتید خودشان فرمودند:
مقداری از سطح را نزد آقا شیخ مجتبی لنکرانی و مکاسب را نزد شیخ راضی تبریزی و قسمت استصحاب و تعادل و تراجیح را نزد آیت الله بهجت، و کفایة الاصول را نزد شیخ محمد حسین تهرانی و شیخ عبدالحسین رشتی خواندم.
فلسفه را نزد شیخ صدرا بادکوبه ای و حاج آقا فیض خراسانی تلمذ کردم. مقداری از اسفار را نزد شیخ عبدالحسین رشتی خواندم.
استاد در درس آیات عظام و بزرگانی همانند میرزا حسن بجنوردی و شیخ علی محمد بروجردی و سید عبدالهادی شیرازی و شیخ عبدالاعلی سبزواری و شیخ کاظم شیرازی و سید ابوالقاسم خوئی شرکت و بهره ها بردند.
لکن عمده استفاده ایشان در فقاهت از محضر مرحوم آیت الله خوئی ( ره) بوده است تا جائی که در اجازه نامه اجتهادی که برای استاد نوشتند، این چنین مرقوم داشتند.
« یحرم علیه التقلید فیما یستبط.
آنچه از ادله استنباط کنند حرام است تقلید کنند.
( و شفاها" هم اجتهاد ایشان را متذکر شدند.) »
از مرحوم آیت الله حاج آقا بزرگ طهرانی اجازه روائی داشتند، و فرمودند:
من در ایام تحصیل کفایة الاصول را شرح نوشتم و آیت الله خوئی و آیت میلانی تفریظ نوشتند، ولی همه نوشته جات و اجازات و دفتر اخلاق و اذکار را صدامیان به غارت بردند.

به دنبال اولیاء خدا

استاد از طفولیت با جذبه ای که در نهادشان بود، به سوی حق و اولیاء الهی و کشیده می شدند.
با اینکه نوجوان بودند ملاقات با بزرگان نصیبشان می شد و آنها را دوست می داشت، فرمودند:
« من از اول دنبال پیرمردها بودم و رفیق جوان کم داشتم... و هر کدام را می دیدم که بوئی از طریق اهل بیت - ع - برده باشد دستورالعملی از آنها می گرفتم. »
اولین کسی که ایشان را در کوچکی متذکر شد که دنبال حقایق برود مرحوم شیخ مرتضی طالقانی بود. استاد فرمودند:
« نزدیک مدرسه جد ما سید کاظم یزدی ، با بچه های کوچه هم سن و سال بازی می کردم .
شیخ تا مرا دید اشاره کرد بیا نزدم، به نزدش رفتم و فرمود :
در مغزت نور است با بچه ها بازی نکن که تو به درد بازی نمی خوری!! »

آغاز تحول

عرفای بزرگ آغازی از تحول درونی دارند .
استاد هم از این قاعده مستثنی نبودند.
کلامی که آیت الله شیخ مرتضی طالقانی قدس سره به ایشان فرمودند از جمله این نقاط بوده است ، این واقعه در سنین طفولیت تقریبا" حدود هفت، هشت سالگی ( 1350 یا 1351ه ق)، اتفاق می افتد در حالی که شیخ مرتضی استادی در سن قریب هفتاد سالگی بوده است .
بیش از ده سال ( تا سن 21 سالگی) استاد به ایشان متصل بوده و حتی فرمودند: سالها هم حجره ایشان بودم .

شجره اساتید

اساتید اخلاق و عرفان ایشان به دو طریق به آقا محمد بید آبادی متصل می گردد، چنانکه آقا سید احمد کربلائی فرموده بود که عرفاء حقه نجف اشرف شجره اساتید خویش را به عارف کامل آقا محمد بید آبادی می رسانند.
اول:
سید عبدالکریم کشمیری متوفی 1419ه ق،
سید علی آقا قاضی 1366،
سید احمد کربلائی 1332،
ملا حسینقلی همدانی 1311،
سید علی شوشتری 1283،
سید صدرالدین کاشف دزفولی 1258
آقا محمد بید آبادی 1198.
دوم:
سید عبدالکریم کشمیری،
شیخ مرتضی طالقانی متوفی 1364ه ق،
آخوند ملا محمد کاشی 1333،
آقا محمد رضا قمشه ای 1306،
سید رضی مازندرانی 1270،
آخوند ملا علی نوری 1246
آقا محمد بید آبادی 1198ه ق

هجرت از نجف

از استاد سئوال شد :
با همه علاقه به نجف چرا به ایران آمدید؟
فرمود:
روزی در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام بودم کسی از من پرسید:
صدام چطور آدمی است؟
گفتم: کلب عقور « سگ گزنده و نیش زن است.»
فردا بعضی از آشنایان برایم خبر آوردند که اسم تو را حزب بعث در لیست دستگیر شوندگان و اخراجی ها نوشتند.
صدام هم کسی نبود که از این مسائل به سادگی بگذرد، لاجرم با خوف و عواقب بعدی و اصرار بعضی به ایران آمدم با دست خالی، حتی دفتر جزوات اذکار و اخلاق را از من گرفتند.

تألیفات

وقتی از استاد درباره نوشتن جزوات درسی و اخلاقی و ذکری سؤال شد، فرمودند:
من درسهای اخلاق شیخ مرتضی طالقانی را نوشتم، جزوه اذکار و اوراد که از بزرگان گرفتم داشتم، و کفایة الاصول آخوند خراسانی را شرح نوشتم و آیت الله خوئی و آیت الله میلانی بر آن تفریظ نوشتند.
اشعاری هم به عربی سروده ام لکن همه آنها را وقتی از عراق به ایران می آمدم بعثی ها از من گرفتند و از بین بردند و هیچ دفتر و یادداشتی برایم نماند.

اقامت در ایران

بارها صحبت می شد که استاد به عراق باز گردند، با دید درونی می فرمودند :
نه، صدام کسی نیست که به او اطمینان کرد ( همانطور که بسیاری از علماء را کشت) چنانکه با دیگران چه ها که نکرد.
فرمودند:
یک بار گفتم با قرآن استخاره بگیرم ببینم چه می آید، این آیه آمد « لا تعثوا فی الارض مفسدین
در روی زمین به فساد نکوشید ( هود: 85)
که نهی در رفتن آمد. »

نامه مرحوم آیت الله خوئی

جناب علامه حجة الاسلام سید عبدالکریم رضوی کشمیری دام موفقا"
بعد از تحیت طیبه و دعا برای دوام صحت شما و شفای عاجل؛ نامه ای که متضمن تصمیم قطعی برای بازگشت شما به نجف اشرف است به ما رسید و بسیار مسرور شدیم؛ چرا که حوزه علمیه نجف اشرف، به امثال شما بسیار نیاز دارد، خداوند شما را برای خدمت دین موفق بدارد.
اما آنچه ما از سیره پسندیده و طیبه شما از نجف اشرف دیدیم، از مسائل مربوط به سیاست پرهیز شده و مورد شهادت ما است.
و نیز این مطلب که تمام علاقه شما در وظائف دینیه و سلوک حسن صرف می باشد.
و این نامه من به منزله شهادت کتبی درباره سلوک شما در حوزه علمیه نجف اشرف می باشد. با وجود این، من تضمین می کنم که هر گاه نیاز به شهادت شفاهی هم باشد، نزد ما مانعی از این گونه شهادت نیست.
من منتظر قدوم شما به نجف اشرف هستم تا حوزه علمیه نجف اشرف از وجود مبارک شما استفاده کند. وفقکم الله
تعالی لما فیه الخیر و الصلاح، فإنه سبحانه ولی التوفیق و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
تاریخ 9 جمادی الاولی 1406 الخوئی

اقامت در قم تا وفات

استاد بعد از ورود به ایران در قم اقامت داشته و به تربیت انفاس مستعد پرداختند .
ایشان قریب ده سال کسالت داشتند و چند بار هم سکته کردند.
در تاریخ 30 آبان 1374 مانند همان مطلب که امیرالمؤمنین علیه السلام بر کفن سلمان نوشت می فرمود:
سفر مرگ نزدیک است اما دست خالی هستم.
می فرمود:
مرگ در پیش است و شوخی نیست!
چند بار سؤال شد آقا در چه حالی هستید؟
می فرمود:
در حال نزع ( جان دادن) .
فرمود:
آقاسید هاشم حداد را در خواب دیدم بمن گفت چرا غمناکی؟ فرج نزدیک است.
به دفعات این شعر را می خواند:
کجا رفتند آن رعنا جوانان کجا رفتند آن پاکیزه جانان
همه بار سفر بستند و رفتند مرا خونین جگر کردند و رفتند
بعد می فرمودند: همه رفتند و آخری آنها سید هاشم حداد بود.
تذکر موت و زمزمه پرواز گاهگاهی برزبان ایشان جاری بود، تا جائی که وقتی به ایشان بعضی واردین عرض می کردند: آقا بسیاری توضیح المسائل نوشته اند ... !
در جواب می فرمودند:
مرگ در پیش است، و این آیه را می خواندند :
و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون. کل نفس ذائقه الموت.
ای پیامبر پیش از تو برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم ، آیا اگر تو بمیری آنان جاوید خواهند ماند ؟ هر انسانی طعم مرگ را می چشد . سوره انبیا / 34 و 35
عشق به نجف اشرف بقدری در دلش بود که مشتاق بود به آنجا باز گردد ودر کنار قبر جدش امیرالمؤمنین علیه السلام دفن شود.
لیکن اواخر عمر زمزمه قم و حرم حضرت معصومه علیهما السلام را می کرد و می فرمود :
اگر مُردم مرا در حرم حضرت معصومه علیهما السلام دفن کنید.
بعضی دوستان می گفتند: آقا انشاء الله شما نجف می روید...
اما همان خواست ایشان، جنبه عملی پیدا کرد ...

وفات

آخرالامر این مصباح هدایت در اواخر ماه مبارک رمضان 1419 در قم سکته می کنند، دوستان ایشان را به بیمارستان شرکت نفت تهران انتقال می دهند و حدود سه ماه در بیهوشی بودند، تا اینکه در روز چهارشنبه 18 فروردین 1378 مطابق با 20 ذی الحجه 1419 در سن 74 سالگی به لقاء محبوب شتافت.
جنازه شریفش را از تهران به قم منتقل و پس از تغسیل و تکفین آیت الله بهجت دام توفیقاته در صحن حرم حضرت معصومه علیها السلام بر آن نماز گزاردند.
به دستوررهبری، جنازه شریفش در قسمت بالا سر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها جنب قبر دیگر شاگرد آقا سید علی آقا قاضی یعنی علامه سید محمد حسین طباطبائی دفن نمودند.


» لزوم داشتن استاد

در سیره و روش آیت الله کشمیری استاد حاذق نقشی بسیار برجسته دارد بارها از ایشان شنیده شد که :

استاد جزء لوازم اولیه تهذیب و جهاد اکبر است و بدون آن بسیار مشکل است، چه آنکه آفات و عوارض و شهوات نفس را کسی میتواند مدوا کند که خود این راه را رفته باشد و حاذق باشد.


» اعتقاد راسخ به ولایت ائمه معصومین ( ع )


سیره استاد در سه چیز بود :

 - معرفت نفس

- معرفت ولایت

 - معرفت رب

ولی حساسیت و تعصب خاصی درباره ولایت داشت که بارها از جنابش ظاهر شد.

وقتی شخصی به منزل استاد آمده بود و از کسی که اهل دانش بود و منصبی داشت صحبت کرد، که آنکس حق حضرت زهراء علیهما السلام را منکر و مانند اهل سنت نظر داده است!!

بقدری ایشان ناراحت شد و عصبانی شد که با تمام وجودش به قائل آن حمله کردند
بطوریکه مانند این ناراحتی از ایشان دیده نشده بود، عجیب آنکه مدتی بعد ، آثار آن حمله ظاهر شد و آن شخص معزول شد.

روزی از یکی از دانشمندان نجف صحبت شد ، فرمودند:

من جوان بودم و او پیر بود، مطلبی در باب ولایت گفت که از ناراحتی می خواستم با مشت به دهانش بکوبم.


» معیار علی علیه السلام  است

عشق به امام علی علیه السلام و علاقه به ساحت ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بقدری در قلب استاد زیاد بود که کسی نمی توانست آنرا توصیف نماید.

روزی یک نفر از اهل دانش، مطلبی را از آن شخص نقل کرد که بوی از تعریف خلیفه دوم می داد .

 آنقدر ایشان ناراحت شدند و مطلبی را بر علیه آن کلام و گوینده آن گفتند که از زبان و چهره ایشان خشم گویا بود.

مسلک ایشان اینطور بود، که معیار علی علیه السلام بود، و هر حرف از هر کس حتی از بهترین شخصیتها صادر می شد، ذره ای بوی نا آشنائی می آمد ناراحت می شد، خشم درون را بشکلی بیان می داشتند.


» امتحان الهی

 طبق روایت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم که فرمودند:

«  البلاء المؤمن امتحان و للاولیاء کرامه

 بلاء برای مؤمن امتحان است و برای اولیاء کرامت است » .

استاد بر اثر عارضه سکته قلبی، به صبر در بلا مشغول و به اکتساب کرامت موفق بودند.

در این دوران نقاهت صبحی فرمودند:

هر چه امروز صبح فکر کردم نام پسر بزرگم چیست بیادم نیامد، لذا از همسرم، سؤال کردم که نامش چیست!!

از این بیان می خواستند بفهمانند که انسان در معرض بلا و امتحان است و فقط بخدا باید پناه ببرد.


» سه چیز با برکت

از چیزهایی که برای برآمدن حاجت دنیایی و آخرتی، اجازه نمی خواهد و آثار هم دارد، استاد در موارد مختلف به افراد می فرمودند سه چیز است:

اول: ذکر استغفار، استغرالله ربی و اتوب الیه.

دوم: ذکر صلوات: اللهم صلی علی محمد و آل محمد.

سوم: صدقه دادن.


» شب زنده داری و نماز شب

امام عسکری علیه السلام فرمود:

 ان الوصول  الی الله سفر لا یدرک الا بامتطاء الیل: اتصال و وصول به خداوند سفری است که جز با شب زنده داری طی نمی شود.

در دستورالعمل های استاد نسبت به سالکین، مسئله بیداری شب و ریاضت در سحر بوده، و سحر را أفضل از بین الطلوعین می دانستند.

امر به نماز شب از سفارشات اکید ایشان بوده که رمز موفقت سالک می دانستند.


» رفیق اصلی خداست

فرمودند:

به یکی از عرفاء گفتند:

چرا رفیق انتخاب نمی کنی؟

 فرمود: رفیق ( اصلی من) خداست و غیور است، اگر او بیند که با کسی رفاقت کنم به او برخورد می کند، لذا رفیق پیدا نمی کنم.

» مجالست اثر سوء دارد

استاد همنشینی با افراد نامربوط و مشغول به ریاست و دنیا را برای شاگردان روا نمی داشتند. یک بار فرمودند:

 افرادی که در علوم غریبه مانند آفاق و سحر و رمل و ... کار می کنند کارشان گرفتاری دارد؛ حتی گاهی مجالست با آنها هم تأثیر خوبی ندارد.

می فرمودند:

با عالم غیر عامل معاشرت نباید کرد که  تأثیر سوء دارد.

 

* معرفی کتاب: شیدا: در تجلیل عارف شیدا ایت الله سیّد عبدالکریم کشمیری(ره)

 

خاطره ای از امام و آیت الله کشمیری

حاج آقا مصطفی  که از حالات عرفانی آیت الله کشمیری شنیده بود خیلی مشتاق بود که بین ایشان و حضرت امام رابطه ای برقرار سازند و بارها این مطلب را با حضرت امام در جریان گذاشتند ولی ایشان نمی پذیرفتند.در یکی از مواردی که حاج  آقا مصطفی  اصرار می کردند ،امام فرمودند من دیشب یک خوابی دیدم و اگر آقای کشمیری بگوید من چه خوابی دیدم و آنرا تعبیر کند حاضرم با ایشان دیداری داشته باشم.حاج احمد اقا پیش آقای کشمیری می روند و داستان را نقل می کنند و آیت الله کشمیری می فرمایند بعد از سحر بیا و پاسخت را بگیر.حاج آقا مصطفی  نیز طبق دستور بعد از سحر می روند خدمت آقای کشمیری و ایشان خواب حضرت امام و تعبیرش را میگوید.آیت الله کشمیری فرمودند ابوی شما خواب دید که داخل قبری است و سنگی در پهلوی ایشان است که پهلویشان را به سختی آزار می دهد.در همین هنگام امام می بینند که امیر المومنین علیه السلام از کنار قبر در حال عبور بودند و به امام می فرمایند حاجتی نداری ، امام نیز می فرمایند اگر این سنگ را از اینجا بردارید سپاس گذار می شوم و حضرت نیز با اشاره انگشت سنگ را بر میدارند.اما تعبریش این است که حضرت امام از نجف به ایران می روند و با شاه می جنگد و شاه ایشان را اذیت میکند که به عنایت امیر المومنین، حکومت شاه در ایران سرنگون می شود و پدرتان نیز در ایران فوت می کنند و در همانجا به خاک سپرده می شوند.بعد از این تعبیر احمد اقا خدمت امام می روند و داستان را شرح می دهند و بعد از آن اولین دیدار بین امام و ایت الله کشمیری روی می دهد.آقای تهرانی ادامه دادند که دیدار حضرت امام با ایت الله کشمیری تا اواخر عمر امام در جماران ادامه داشت و هر وقت که شرایط سیاسی و اجتماعی بر امام فشار وارد می ساخت ایشان دستور می ددند که ایت الله کشمیری را نزد من بیاورید تا دیداری با ایشان داشته باشم و از این نگرانی و فشار خارج شوم.


مکاشفات دائمی در نماز صبح برای آیت الله کشمیری

در جلسه ای خصوصی در اصفهان که دو نفر از علمای بزرگ آن شهر نیز حضور داشتند و هر دو مرحوم شدند، صحبتی پیش آمد. آیت الله سید عبدالکریم کشمیری فرمودند:

من در هنگام نماز صبح چیزهایی می بینم و احوالاتی بر من مکشوف می شود و اجسادی را هم رویت میکنم.

مژده دلدار ، صفحه 23


نظرات (۱)

خیلی خیلی مفید و خوب انتخاب کردید

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی